loading...

خنده های صورتی

روزنوشت‌های یک «با»‌ی خوشحال که دم بافته‌‌اش را دوست دارد

بازدید : 239
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 2:37

اولین نفری که کم می‌شه یکی از طراح‌هاست. همسرش به کرونا مبتلا شده و بهش می‌گن تا دو هفته باید بمونه خونه.
این اولین بمبی که تو شرکت منفجر می‌شه.
با هر عطسه یا سرفه، یه صدا می‌‌گیم: «یا زینب!» و می‌زنیم زیر خنده.
خنده‌داره. ولی ترس داره خفه‌مون می‌کنه.
پسر دیوونه‌هه می‌گه: «من از قندهای قندون رو میزش خوردم.» و می‌کوبه تو پیشونی‌ش.
شین نمک می‌ریزه: «تبریک می‌‌گم. می‌آییم سر قبرت.»
زیر ماسک لبم رو می‌جوام و دلم رو خوش می‌کنم به همین شوخی‌هایی که از خنده دلم رو به درد می‌آرن.

عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی