loading...

خنده های صورتی

روزنوشت‌های یک «با»‌ی خوشحال که دم بافته‌‌اش را دوست دارد

بازدید : 256
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 2:37

نمی‌دونم چرا یادم رفت خوابم رو برای آب تعریف کنم.
مامان‌بزرگ هر خوابی رو تعبیر می‌کرد: «خیره! ایشالا قراره دلت شاد بشه. خوابت رو برای آب تعریف کن و به دلت بد راه نده.»
تمام روز رو با دل‌آشوبی می‌گذرونم.
با خودم می‌گم اگه خوابم واقعی بشه چی؟
و یادم می‌ره برای آبِ روونی خواب‌ها و فکرهای بدم رو تعریف کنم.
یادم می‌ره و خواب‌های بدم واقعی می‌شن...

عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی